سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شکیبا

التماسی از چشم

شب قدر است و من سر در گریبان 

سبو بشکسته ،غمگین چون  غریبان


اگر غافل شوم کارم خراب است 

اگر امشب نبارم توشه اب است


دلم بر قطره  اشکی دل سپرده

که ان را هم غبار سینه بـرده


چرا ای دیده من خشکه رودی 

مگر تو سینه چاک  من نبودی


مکن با قلب من امشب تو بازی 

مکن شوخی مکن گردن فرازی


غزل خوان گشته ام تا تو بباری

و له له می زنم در بی قراری


در باغ خدا را باز کردند 

خلایق توبه را اغاز کردند


من از دیروزها ،تسویف کردم

همین امروز را تعریف کردم


اگر امشب رود کارم تمام است 

تمام نقشه ها بر خشت خام است


ببار ای ایت هر  التماسم 

که از مرصاد مولا در هراسم


تب  داغ  گنه  بالا  گرفته

به یک پاشویه درمان پا گرفته


ببار ای اسمان خسته من

ببار ای  سینه بشکسته من


ببار ای دیده شوخ جهان بین 

ببار ای شرم نا پیدای غمگین


ببار ای اشک  کٌر ،جرمم زیاد است

درون ، ناپاک و بیرون شرم و داد است


به اشکی اتش دل خواب گردد

به ابی تشنه ای سیراب گردد

 

خدایا ناظری بر التماسم

ترحم کن به قلب اس و پاسم


بکن با یک نظر بنیاد غم را

بیامرز این اسیر دم به دم را

شعله صبر ..شب بیست و یکم ماه رمضان سال 1393....تیر ماه


+ نوشته شده در جمعه 93/4/27ساعت 7:45 صبح توسط شعله صبر نظرات ( ) |