سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شکیبا

یک شبهه و یک پاسخ در مورد مادام العمر بودن ولایت فقیه

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام میکنم به همه جوانان ماه تر از ماهمؤدب

امروزه شبهات بسیار زیاد و پشت سر همی در مورد سه رکن اساسی انقلاب اسلامی ایران ،توسط دشمنان اگاه و روبه صفت ، به ذهن پاک و معصوم جوانان مان وارد شده که از هر نظر نیازمند اگاهی بخشی و هوشیاریست

شورای نگهبان ، سپاه، و ولایت فقیه


می خواهم  به یک شبهه کوچک اما فتنه برانگیز  در باب  مسئله ولایت فقیه در حد اختصار و با زبان عامیانه پاسخ دهم شاید طرفی بسته باشم بر ان همه هجمه بر این مقام ملکوتی که هر چه داریم از این جایگاه والا داریم

شاید برای شما هم پیش امده که با خود گفته باشید چرا جایگاه ولایت فقیه مادام العمر است و شبیه حکومتهای دیکتاتوری یک نفر به مدت طولانی در این جایگاه قرار دارد؟


پاسخ:

اولا یک تعریف خیلی کوچک از خود ولایت فقیه بدهم تا بدانیم با چه مساله ای سروکار داریم ، با یک شاه و مقام حکومتی ؟یا با یک فقیه که از قضا صیانت و سرپرستی امت اسلام را هم به عهده دارد؟

ولایت در لغت به معنای سرپرستی است 

در اسلام به پدر و مادر و کسی که مسئولیت هر کاری را به عهده دارد ولی گفته میشود 

ولایت مراتب دارد 

بالاترین مرتبه ولایت از ان  خدا ست

پس از ان مقام عظمای پیامبران و امامان معصوم اولی ترین کسان برای بر عهده گرفتن این وظیفه پر مشغله و پر مساله را دارند

مقام ولایت و سرپرستی امور مختلف امت اسلامی (ولایت امور حسبه مثل سرپرستی یتیمان ، رسیدگی به امور فقیران و مصرف زکات ، سرپرستی اموال بی وارثان ، رسیدگی به امور خانواده های بی سرپرست ، رسیدگی به انفال (اموالی که متولی خاصی ندارد مثل معادن و جنگلها و دریاچه ها و بیابانها و بالای کوهها و ثروتهای عمومی جامعه وووو)


پس از اولیاء و انبیاء به نزدیکترین افراد به ایشان از نظر علم و تقوا محول میشود.


به روایت از احادیث بسیار و ایاتی چون ایه اولی الامر ،این وظیفه بر عهده عالم فقیه جامع الشرایط گذارده شده است

به این ترتیب که ذکر شد همه فقهای جامع الشرایط این وظیفه عظما را برعهده دارند

ولی از انجا که تشتت ارا  در هر امری باعث دوری از هدف اصلی  مدیریت  میشود در اینجا هم اسلام تدبیری اندیشیده است

لذا مجمع و گروهی از برگزیدگان و نخبگان که همه واجد شرط کارشناسی و اجتهاد در انتخاب اصلح را در این مقام دارند ، دور هم جمع شده و یک نفر را برای سرپرستی این امور انتخاب میکنند

در اینجا یک مساله پیش می اید و ان این است که :

ما معتقد به انتصاب هستیم یعنی معتقدیم این فرد از طرف امام معصوم انتخاب شده 

به دو دلیل

1- هیچ اجماعی در اصول فقه قابل تصویب نیست مگر به مهر و عنایت معصوم ، و در اینجا هم اجماعی تشکیل شده و لاجرم به عنایت و مهر معصوم است (یعنی این ارا حتما با رای معصوم مطابقت دارند چون ایشان سرپرست اصلی هستند و دانا و حاضر بر امر خطیری چون مساله سرپرستی جامعه اسلامی و حتما نظارت مستقیم دارند)

به این گونه انتخاب، انتصاب ،میگویند.

2-حال انتصاب با انتخاب چه فرقی دارد ؟

اولا در انتخاب ، پس از مدتی ممکن است فرد پشیمان شده و تبعیت را بردارد و با فردی که خودش انتخاب کرده مخالفت کند مثل خیلی از انتخابهایی که شده و پس از ان خیلی راحت و جدی مورد مخالفت قرار گرفته است

ولی در انتصاب این گونه نیست ، افرادی که خودشان انتخاب میکنند و دیگران که به ایشان اعتماد کرده اند موظف به اطاعت هستند و مخالفت و اقدام ایشان بدون برهان دینی لازم و با خدشه مواجه میشود

ثانیا در انتصاب یک راهبری و دلالت الهی در جمع ایجاد میشود که همه را به سوی یک فرد متقی و عالم هدایت میکند .این گرایش جمعی و انقلاب قلوب مومنین فقط و فقط به دست خداست و کسی یارای به دست اوردن قلب همه مردم بدون کمک خدا ندارد (در امور دینی همیشه هدایت اصلی از جانب خداست ولا غیر )

اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون

پس :

اطاعت از ولی فقیه و ولی امر مسلمین بر همه از جمله دیگر فقها نیز لازم میشود .

و این، مسئولیت ولی امر مسلمین را چند برابر میکند .

و لذاست که هر کسی توان بر عهده گرفتن این امر را ندارد و از زیر بار این مسئولیت شانه خالی میکند .

و از ان طرف نیز بررسی مداوم و پیگیر علم و تقوای همیشگی و مطمئن ولایت امر از سوی متولیان امر (مجلس خبرگان رهبری) واجب و لازم میشود 

و چرخه ای از نظارت مطمئن تشکیل میشود تا این انتخاب دچار خطا و بیراهه نگردد.


خب :

حالا که تعریفی از خود ولایت و چگونگی انتخاب شد ،

ببینیم چرا مادام العمر میشود ؟

علم فقاهت هم مثل همه علوم، یک فن و تکنیک است که هرکه ان را اموخت و واجد ان شد تا اخر عمر فقیه میشود خواه به ان عمل کند یا نکند ، مثل علم پزشکی ، مهندسی ، شیمی ، و حتی هنرها و فنون مثل نجاری و اهنگری . غیره

کسی نمیتواند به یک فقیه در مثلا 90 سالگی و پس از 70 سال فقاهت بگوید دیگر بس است شما نمیتوانی فقیه بمانی ، اگر بمانی دیکتاتور هستی و با پادشاهان فرقی نداریقاط زدم

فقیه تا زمانی که زنده است و دارای حافظه و تحلیل موضوع میباشد فقیه است مثل همه واجدان علوم دیگر

و امممممما مهمتر از علم فقاهت ، وجود شرایط لازم برای این سرپرستیست مثل تقوا و تقوا و تقوا و عدالت ،پس از ان اگاهی به زمان وبعد خسیس نبودن (از شرایط است باور کنید) و پس از ان عالم به علم مدیریت عمومی و دهن بین نبودن و خیلی شرایط جالب و قابل دقت نظر دیگر که شاید تا کنون نمیدانستید. 

یکی از عللی که امام ایت الله منتظری را برکنار کرد همین دهن بین بودن ایشان بود که در کتاب حاج سید احمد به ان اشاره شده است ( ر ک » کتاب رنجنامه) .


پس

تا زمانی که یکی از این دو اصل از بین نرفته باشد و همچنین فردی بهتر و قویتر از ایشان به نظر اعضای خبرگان  نیامده باشد فرد مورد نظر باید و مجبور است به ولایت.

(نمیدانید خلاصی از این بار چه لذتی دارد اگر بدانی و خیالت راحت باشد که دیگری ولایت مسلمین را عهده دار است و نیازی به تو نیست . چون مراحل کسب تقوا و رسیدن به این مقام به انسان مومن و عالم میفهماند که مقام و پول و مادیات ارزش ندارد لذا هم و غمش را در اموختن و اموزش میگذارد نه حکومت که از هر تکانه اش اواری بر سر میریزد و هجومی اغاز میگردد)


و لذا فرق است بین مادام العمری یک دیکتاتور پر ادعای نادان که هر روز به رنگی در می اید و در کاخی لانه می گزیند با یک فقیه عالم و متقی که هر روز در مجاهده است و در تکاپو برای بهتر کردن امور و رهایی مسلمین از دست دشمنان قسم خورده شان 


فرق است بین رهبری و صیانت حدود اسلام در عرصه فرهنگ و هنر و اندیشه و سیاست و حکومت و خاک و اصالت و ایمان با خود پرستی و مد پرستی و بت پرستی و علافی و مهمانیهای انچنانی تولد و ازدواج و تاج گذاری و کاخهای مرمرین و اینه ای و نشستن بر مرکب مخملی و شرابخواری و بی بندوباری های روزانه و شبانه


انصاف است مقایسه این دو باهم ؟

نمیدانم

اما مطمئنم کسی که عالما و عامدا ولایت فقیه را با دیکتاتورها مقایسه میکند ،کمیت ایمانش میلنگد 

ولی کسی که نمیداند چه میگوید و یا غافل است یا جوگیر شده برود سوال کند ، اطلاعاتش را در هر دو مورد گسترش بدهد و تا از این چاله در نیامده ، پیگیریش را رها نکند تا خداوند به عنایت واسعه خود یاریش را شامل حالش کرده و او را از بیراهه نجات بخشد


در ضمن مساله ولایت فقیه به طور عام یعنی اعتقاد به مرجعیت با شرایطش (اعلم بودن و متقی بودن و...فقیه ) که در اول رساله ها هم به ان اشاره شده از مسلمات شیعه است و در ادامه امامت قرار دارد .

لذا یک مساله کاملا دینی است نه سیاسی که بگوییم فلانی مال ان حزب است و از خود میگوید یا بهمانی غرض و مرضی دارد ، نه اینجا اگر کم بیاوری ، جوان، در اخرت اعمالت پذیرفته نیست (در رساله به ان اشاره شده مراجعه کنید در همان باب تقلید).

ضمنا تهمت زدن و بلند گوی دشمن شدن هم در قیامت بازخورد سنگینی دارد که از توان هرکسی بر نمی اید.

پس:

دقت کن و سوال کن که مبادا دنیا و اخرتت برباد رود .

مدرک داشتن

سلطنت طلبان و ملی گرایان همدست و همسو با منافقین در صدد خدشه به این رکن والای اسلام هستند تا بتوانند نقطه اتصال و اتفاق ارای مردم را با ترفند های موزیانه خود  رادر پوشش خیرخواهی و ازادی بر ذهن و دلتان بنشانند و از این طریق بیایند و حکومت بدتر از شاهشان را با همان اسلوب به راه بیندازند .

دروغ

کمی دقت و تامل در گفتار دوگانه و چند گانه شان همه ماجرا را لو خواهد داد ، فقط کمی دقت لازم است.


امام صادق در حدیث معروفی این مساله ها را پیش بینی کرده است و فرموده که در اخر الزمان  مراقب عقاید و افکارتان باشید که تزلزل و شک در ان راه نیابد :

اللهم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک 

و همچنین کار از این فراتر رفته و بعضی در وجود و مصداق خدا هم شک خواهند کرد لذا از معصوم پرسیدند سوره توحید برای چه امده ؟ فرمود برای امت اخر الزمان .


پس بسیار دقیق باشید و گول هر حرفی را نخورید که زمانه زمانه پر هجمه و لیزیست و انگار در پیست اسکی هستی و با یک اشاره به دره سقوط خواهی کرد .


امید وارم خسته نشده باشی و نظر یادت نره گل تقدیم شما

 

 


+ نوشته شده در یکشنبه 94/3/24ساعت 1:54 عصر توسط شعله صبر نظرات ( ) |



«من یمنی هستم؛ أَنَا یَمَانِیٌّ»؛

رسول خدا(ص)فرمود:

 

                                                                                            «من یمنی هستم؛ أَنَا یَمَانِیٌّ»؛

 

 

                                                    هر جوان مؤمن انقلابی در هرجای دنیا به تأسّی از رسول خدا(ص) برسینه‌اش بنویسد:

                                                        

 

                                                                                          «من یمنی‌ام»


+ نوشته شده در سه شنبه 94/2/29ساعت 8:16 عصر توسط شعله صبر نظرات ( ) |



التماسی از چشم

شب قدر است و من سر در گریبان 

سبو بشکسته ،غمگین چون  غریبان


اگر غافل شوم کارم خراب است 

اگر امشب نبارم توشه اب است


دلم بر قطره  اشکی دل سپرده

که ان را هم غبار سینه بـرده


چرا ای دیده من خشکه رودی 

مگر تو سینه چاک  من نبودی


مکن با قلب من امشب تو بازی 

مکن شوخی مکن گردن فرازی


غزل خوان گشته ام تا تو بباری

و له له می زنم در بی قراری


در باغ خدا را باز کردند 

خلایق توبه را اغاز کردند


من از دیروزها ،تسویف کردم

همین امروز را تعریف کردم


اگر امشب رود کارم تمام است 

تمام نقشه ها بر خشت خام است


ببار ای ایت هر  التماسم 

که از مرصاد مولا در هراسم


تب  داغ  گنه  بالا  گرفته

به یک پاشویه درمان پا گرفته


ببار ای اسمان خسته من

ببار ای  سینه بشکسته من


ببار ای دیده شوخ جهان بین 

ببار ای شرم نا پیدای غمگین


ببار ای اشک  کٌر ،جرمم زیاد است

درون ، ناپاک و بیرون شرم و داد است


به اشکی اتش دل خواب گردد

به ابی تشنه ای سیراب گردد

 

خدایا ناظری بر التماسم

ترحم کن به قلب اس و پاسم


بکن با یک نظر بنیاد غم را

بیامرز این اسیر دم به دم را

شعله صبر ..شب بیست و یکم ماه رمضان سال 1393....تیر ماه


+ نوشته شده در جمعه 93/4/27ساعت 7:45 صبح توسط شعله صبر نظرات ( ) |



ضریح مشکل گشا

کم کمک راهی میشم به مشهد و امام رضاش

باز دارم میرم طواف اون حریم باصفاش 


قصه اهو و چشم گریونش رو شنیدی ؟

من میرم دونه بپاشم زیر پای کفتراش


کاشکی من ژاله بودم ،میچکــــــــیدم رو دامنش

مثل پروانه همش میچرخــــــــــــــــیدم دور چشاش 


مست اون لحظه که دور حرمـــش میگـــــــــــــــــردم

که دلم هر روز و هرشب داره غـــــــــــش میره براش


الهی ابری بشه بشـــــــــــکنه قلبــــــــــــــمو ، بیاد

چشم بارونیمو شستــــــــــــــشو بده با خنده هاش


شعله صبرمــــــــــــو اتیش بزنه با یــــــــــــــک نظر 

یه تبســــــم ،یه اشاره، یه کـــــــمک به آش و لاش

(دست خالیـــــــــــــــــــــمو بگیره پر کنه با سکه هاش)


سروده شعله صبر خرداد 93


+ نوشته شده در سه شنبه 93/3/20ساعت 5:25 عصر توسط شعله صبر نظرات ( ) |



غریب

امروز درد غریبی تمام وجودم را به یغما برده 

و من کودکانه ارزو دارم 

سر بر بالین خشک حیاط خانه مان بگذارم 

و ستاره ها را به تماشا بنشینم 

سبز ترین خاطره ها هم مرا به ویرانه ای غریب بدل میکند 

انگاه که میدانم خانه ام جایی انسوی ابرهاست

کج خیالم من اگر به دنیا دل بندم 

و به سوتکی در دست کودکی 

..........

کاش برمی گشت همه ان شر و شور جوانی

بالی  از قدرت و مستی 

جانی  با لطافت پرنیان 

پر میگشودم به بی نهایتها 

سر می سپردم به قانون عاشقی

می خفتم در اغوش خسته باد

و مینوشیدم از شربت شیرین ابر

ارام و بی صدا ،

در جویبار حوادث 

تنها و غریب دوباره سر بر استان خاک 

می غنودم 

اما حیف تمام شد همه من 

در کوره راه زندگی 

چشم بسته و لنگ 

  غریب 

نا اگاه

پر پیچ و خم 

رفت از پی هم 

و روزی به خود امدم 

که دیگر منی نبود 

که مرا بر دوش خود سوار کند 

و تا اسمانها ببرد

امروز خسته ام 

خسته تر از هر روز 

و تشنه یک مسافرت دور 

دور دور 

دور تر از اخرین سیاره هستی 

سوار بر شهابی اتشین 

.

.

خانه ام اینجا نیست که بمانم 

باید بروم 

انجا منتظر من است 

 


+ نوشته شده در یکشنبه 93/2/28ساعت 2:14 صبح توسط شعله صبر نظرات ( ) |



جمعه ها دل یاد دلبر میکند

بسم الله الرحمن الرحیم


+ عمر گذشت و بر کفن ،نام تو را قلم زنم

با غم هجرت بدن ، سکوت را به هم زنم ،


شاید اگر که جمعه ای ،ببینمت ،برابرم

شعــله انتــظار را تا به افــق رقــــــم زنم



شب به امید یک نگاه ،روز بدون ادعا

ماه به ماه و سالها ،چشـم بگو به هم زنم؟


 
خصم زبون برابرم ،ناوک حیله بر سرم

کشته شده برادرم ،ناله و اه کم زنم؟



بیا بیا که دیر شد ،عمر جوانه پیر شد 

ساقی تشنه سیر شد ،ببین چو سهره پر زنم


ای دل بی قرار من ،سبوی انتظار من

شعله شام تار من ،جمعه شده ،به در زنم


نام مرا خطاب کن ،مرا هم انتخاب کن

امام من ،قیام کن، بگو کجا به سر زنم

سروده

شعله صبر

15اسفند 92


+ نوشته شده در جمعه 92/12/16ساعت 2:38 صبح توسط شعله صبر نظرات ( ) |



شمع سوخته

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

مرا چشمیست خون افشان

دلی از  فرط غم حیران

و سودایی به سر دارم 

که تا اوج تمام ارزوها

می زند پا ،می شود غرقاب دنیا 

و من

چون جوجه ای بی بال و بی پر،

میکشم سر 

و در پرواز  پی در پی 

نمیدانم کجا و کی

کنم اهنگ نای و نی

کشم راهی به سوی بینهایتها 

و فارغ از سکوت شب 

روم با شور و تاب و تب

شوم همراه ان مولای نا پیدا 

و اری عشق معنا میشود حالا

. 

  خداوندا 

منم محبوس این دنیای تو خالی 

پر از رنگین کمان خشم و بی حالی 

منم ان کودک بی دست و پای خفته در اغوش حسرتها

منم غوغای پو شالی 

 وجام زهر مینوشم هماره ،هر زمان، هر جا  

خدا وندا 

دلم یک عالم دیگر طلب دارد 

جوانی ،بی غمی ،شور و نشاط کودکیهایم 

دلم یک عالم دیگر طلب دارد  

                                   دلم از تو، تو را خواهد 

                                                          دلم از تو، تو را خواهد

 


سروده شعله صبر زمستان 92




+ نوشته شده در دوشنبه 92/11/28ساعت 2:17 عصر توسط شعله صبر نظرات ( ) |



اسارت روح

..

       بسم الله الرحمن الرحیم


نهانی با دل پژمرده گفتم .

...من از خود تا قیامت داد دارم

..چو مجنون  تا ابد فریاد دارم

...دم لیلی سلامت ،لااقل او ...نشد گاری کش مجنون پررو.

..ولی من سالها بر خود کشیدم ...زتو صد پاره بار خورد و انبوه..

.فغان از جسم سنگین بار وخسته ...وداد از روح در تن ها نشسته .

..خدایا مرحمت کن جسم بردار

و یا این روح را جایی نگهدار


+ نوشته شده در چهارشنبه 92/9/27ساعت 1:51 صبح توسط شعله صبر نظرات ( ) |



زمزم تا غدیر

باز می بینم تو را ای زمزم حیرانیم

چشم مهجوران فدای چشمه عرفانیم


مست صاحب خانه و پا در خم گیسوی یار

باز فرمان می دهی بر سینه طوفانیـم


بارها گشتـم میان مروه تا کوه صفا

عا قبت گم شد سبوی حسرت پنهانیـم


زمزم پیغمبری تا چشمه خم پر کشــید

دست مولایم علی شد منجی حیرانیـم


بر ردای ناز داران مـهر ابراهیم زد

تا شود روزی قرار بـاور ایمانیـم


چشمه بین کز نا کجا امد کجا مسکن گزید
زیر پای یوسف هاجر کش کنـعانیـم


از خدا امد پیمبر دید وبا دسـت امام
نور باران شـد چراغ تا ابد نورانیـم


شعله صبـرم ،مرا خاک غدیر خم مگر
پاک گردانــد به پاس ناله پنـهانیـم
 

سروده شعله صبر عید غدیر 1392


+ نوشته شده در سه شنبه 92/7/23ساعت 6:56 عصر توسط شعله صبر نظرات ( ) |



سیب سرخ ازادی


روزگاری در این دیار کهن

کودکی سر به خاک می سایید

سایه در سایه  درخت چنار

 

اسمان را به غمزه می پایید

 

زیر باران ،ترانه سر میداد

 

 باز  باران ،به ماخبر   میداد 

 

با زبان اشاره می خندید

 

خبر از رفتن پدر میداد

 

بر لبانش هماره میبارید

 

شعر ایران کنام شیران  است

 

دشمنان غافل از حضور منند

 

ارزویم نجات ایران است

 

خاک من ،سیب سرخ ازادی

 

عزت و افتخار و ناز و امید

 

نوش جان عزیز مردم تو


تا ابد یادعاشقان شهید

 

قصه کودک ان زمان این بود

 

این زمان کودکان همه شیرند

 

روبه  خفته را بگو امروز

 

خفتگان ،زود می میرند

 

.............

 

                                                         سروده شعله صبر به مناسبت سالروز اغاز جنگ تحمیلی سال 92

 


+ نوشته شده در شنبه 92/7/6ساعت 1:55 صبح توسط شعله صبر نظرات ( ) |



   1   2   3   4      >