جمعه ها دل یاد دلبر میکند
بسم الله الرحمن الرحیم
+ عمر گذشت و بر کفن ،نام تو را قلم زنم
با غم هجرت بدن ، سکوت را به هم زنم ،
شاید اگر که جمعه ای ،ببینمت ،برابرم
شعــله انتــظار را تا به افــق رقــــــم زنم
شب به امید یک نگاه ،روز بدون ادعا
ماه به ماه و سالها ،چشـم بگو به هم زنم؟
خصم زبون برابرم ،ناوک حیله بر سرم
کشته شده برادرم ،ناله و اه کم زنم؟
بیا بیا که دیر شد ،عمر جوانه پیر شد
ساقی تشنه سیر شد ،ببین چو سهره پر زنم
ای دل بی قرار من ،سبوی انتظار من
شعله شام تار من ،جمعه شده ،به در زنم
نام مرا خطاب کن ،مرا هم انتخاب کن
امام من ،قیام کن، بگو کجا به سر زنم
سروده
شعله صبر
15اسفند 92