شمع سوخته
بسم الله الرحمن الرحیم
مرا چشمیست خون افشان
دلی از فرط غم حیران
و سودایی به سر دارم
که تا اوج تمام ارزوها
می زند پا ،می شود غرقاب دنیا
و من
چون جوجه ای بی بال و بی پر،
میکشم سر
و در پرواز پی در پی
نمیدانم کجا و کی
کنم اهنگ نای و نی
کشم راهی به سوی بینهایتها
و فارغ از سکوت شب
روم با شور و تاب و تب
شوم همراه ان مولای نا پیدا
و اری عشق معنا میشود حالا
خداوندا
منم محبوس این دنیای تو خالی
پر از رنگین کمان خشم و بی حالی
منم ان کودک بی دست و پای خفته در اغوش حسرتها
منم غوغای پو شالی
وجام زهر مینوشم هماره ،هر زمان، هر جا
خدا وندا
دلم یک عالم دیگر طلب دارد
جوانی ،بی غمی ،شور و نشاط کودکیهایم
دلم یک عالم دیگر طلب دارد
دلم از تو، تو را خواهد
دلم از تو، تو را خواهد
سروده شعله صبر زمستان 92