سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شکیبا

اقتصاد در فرهنگ اسلامی

رابطه اقتصاد با فرهنگ اسلامی 

به کرات در متون اسلامی اورده شده که کار در ادیان الهی مقدس و مورد تاکید است .

پیامبران خدا هر کدام در کاری تبحر داشتند و با دسترنج خود امرار معاش میکردند و در قران امده که به قوم خود میگفتند که ما از شما مزدی نمیطلبیم ..

در سیره حضرت رسول هم امده که ایشان چوپانی میکردند و مدیر کاروان تجاری خدیجه بودند و بارها به شامات سفر کرده و مال التجارههمراه خود را رونق بخشیده اند .

چاههای حفر شده به دست مولا علی (ع) و باغهای اباد شده توسط ایشان در سیره امامان معروف هست که استناد تاریخی ان را

در سیره پیشوایان ایت الله سبحانی و کتب تاریخی میتوان یافت

ایات و روایات زیادی مبتنی بر نکوهش تنبلی و ستودن کار و خدمت به جامعه نمایانگر اصرار اسلام بر رونق اقتصادی جامعه است .

تا جایی که در فقه شیعه در بحث زکات هم به تاجران ورشکسته اهمیت داده و ایشان را با پرداخت زکات حمایت میکند(یکی از موارد پرداخت زکات

همین مورد هست -ثروتمندی که ورشکسته شده و الان نیاز مالی دارد-) 

بازتاب اقتصاد در پیشرفت هر کشوری واضح و اشکار است و هر کسی بالتبع میداند که اگر پای احتیاج امد یعنی فقر به خانه راه پیدا کرد، از طرف دیگر

ابرو و اعتبار ان جامعه (چه کوچک مثل خانواده و چه بزرگ مثل یک کشور)بیرون خواهد رفت 

روایت داریم که فقر مادر(کلید) بدبختیهاست .

انسانی که از نظر اقتصادی خیال اسوده ای ندارد هدفش نیز دستخوش همین قضیه کور خواهد شد

-فرهنگش هم نزول خواهد کرد و برای یک لقمه نان راضی به فعلگی دشمن جان و مال خود خواهد شد .

کمااینکه بارها دیده ایم که چه مردم بزرگی که زیر بار فقر کمر خم کرده اند و به خفت رسیده اند.

مال ثروتمند خادم دین  در اسلام گاهی با خون شهید یکی شده و اهمیت بسیار یافته است البته و صد البته اگر این مال در راه خدا به کار گرفته شود 

شاهد مثال ان هم ثواب انفاق و صدقه و وقف و  امور اخلاقی و روایی مربوط به ان در دین اسلام هست که  نشان از اهمیت بذل ثروت در راه خدا دارد

احکام معاملات و روشهای مختلف فقهی که در هر رساله ای به ان پرداخته شده نشان میدهد که اقتصاد اسلامی تابع روش و اصول خاصی هست

که باید توسط هر مسلمانی رعایت شود تا نهایتا توزیع ثروت در جامعه عادلانه وبدور از تجملات و معایب ثروت بروز پیدا کند 

البته و صد البته در همین روایات و ایات از اسراف و بخل و چشم و هم چشمی و غرور و دروغ (خیار در معامله)و انواع انچه که در ثروتمندان امکان ظهور پیدا میکند

نهی شده است و این خود نشان از هدف و فرهنگ خاص اسلامیست که با همه دیگر قوانین بشری که همه چیز را فدای ثروت اندوزی میکنند فرق فاحش دارد 

مقصد در فرهنگ اسلامی رساندن انسان با هر چه متعلق به اوست، به خداست در حالی که جوامع بشری مخصوصا ماتریالیسم و

اومانیسم ثروت را مقصد انسان و اهداف او میدانند و لذت بردن او تنها هدف متعالی ایشان است

لذا برای ثروت اندوزی به هر جنایتی دست میزنند و  هر کاریکه باعث ثروت اندوزی بیشتر شود لاجرم مورد پذیرش بیشتر ایشان است

 

اندکی از منابع روایی و ایات

 نکوهش ثروت اندوزی اسراف و غرور و چشم هم چشمی و.. 

سوره مبارکه فجر ایات 15تا20=فقر و غنا وسیله امتحان الهی

سوره بقره ایات 271تا273=صدقه و انفاق و فقرای ابرومند (نهی غرور ثروتمندان)

سوره مبارکه ال عمران ایه 134=انفاق مخفی و اشکار

سوره مبارکه بقره ایه 268 = وسوسه منفی شیطان در مورد فقر جایی که باید خرج کرد در راه خدا

سوره مبارکه یونس ایات 7و8 =جهنم جایگاه دنیا پرستان

از امام صادق : من ضمانت میکنم هرکس میانه روی کند هرگز فقیر نمیشود =الخصال ص 9

از امام علی (ع) : محبوبترین مردم نزد خدا کسیست که مؤمن فقیری را در تنگدستی دنیا و گذران زندگی کمک کند =خدمت به مردم و صدقه

کسب روزی حلال و اهمیت کار در اسلام

سوره مبارکه قصص ایه 26 =کار پیامبر

سوره مبارکه بقره ایه 219 =سود کم و گناه زیاد بعضی مشاغل مثل می فروشی و..

سوره مبارکه نساء ایات  160و161 =عاقبت حرام خواری

سوره مبارکه قصص ایات 27و28    =خوشرفتاری کار فرما با کارگر (فرهنگ کار در اسلام)

سوره مبارکه انفال ایه 69  =اهمیت کسب حلال

سوره مبارکه نجم ایه 39 و ان لیس  لانسان الا ما سعی  =برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش نیست 

از رسول اکرم روایت شده : هرکس از پی مال حلال برود برای انکه ابروی خود را از ذلت سؤال مصون بدارد ،عائله خویش را اداره کند و به همسایه خود کمک کند ،در پیشگاه الهی سربلند و رو سفید است و صورتش مثل ماه میدرخشد ===مستدرک الوسایل ،ج 13،ص 17

 

از امام کاظم روایت شده :من در برخی زمینهای کشاورزی ام  کار میکنم تا از بدنم عرق سرازیر شود ،در حالی که هستند کسانی که به جای من کار کنند و مرا زا کار کردن بی نیاز کنند ،ولی من کار میکنم تا خداوند مرا ببیند که در جست و جوی روزی حلالم   ==الکافی ج 5 ص 77

 

پیامبر خدا : وای به حال صنعتگران امت من که در کار مردم امروز و فردا میکنند ===وسائل الشیعه ج 12 ص 310

 

از معصوم روایت شده :از تنبلی و تنگ حوصلگی دوری کن ،زیرا که این دو سر اغاز هر بدیست  ===تحف العقول ص 292

 

بوسه بر دست کارگر : رسول خدا دست کارگر را بوسید و فرمود :این دستی است که اتش به ان نمیرسد  ===اسد الغابه ج 2 ص 269

 

علاوه بر اینها 

مستدرک الوسایل ج 13 ص 25 روایت از سیره حضرت علی (ع)

امام صادق :اجر کسی که برای زندگی خود و عائله اش زحمت میکشد مثل اجر  سرباز مجاهد در راه خداست === کافی ج 5 ص 88

ابن عباس میگوید :وقتی پیامبر خدا مردی را میدید که اعضا و عضلات نیرومندی دارد که باعث شگفتی میشد ،میفرمود ایا شغل و حرفه ای دارد و اگر میگفتند نه میفرمود از چشم من افتاد و در جواب اینکه چرا میفرمودند :اگر مرد حرفه ای نداشته باشد ،برای امرار معاش از دینش خرج میکند



 


+ نوشته شده در یکشنبه 93/3/4ساعت 3:21 صبح توسط شعله صبر نظرات ( ) |



امر به معروف از اوجب واجبات است

متن زیر نامه شهید علی خلیلی می باشد که 15 روز قبل از شهادتش خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشته است.

سلام آقا جان!

امیدوارم حالتان خوب باشد. آنقدرخوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد. اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید،خوبم؛

دوستانم خیلی شلوغش میکنند. یعنی در برابر  جانبازی هایی که مدافعان این آب و خاک کرده اند،شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند… هر چند که دکترها بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند…

من نگران مسائل خطرناک تر هستم… من میترسم از ایمان چیزی نماند. آخر شنیده ام که پیامبر(ص) فرمودند: اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، خداوند دعاها را نمی شنود و بلا نازل میکند. من خواستم جلوی بلا را بگیرم.

اما اینجا بعضی ها میگویند کار بدی کرده ام. بعضی ها برای اینکه زورشان می آمد برای خرج بیمارستان کمک کنند میگفتند به تو چه ربطی داشت؟!!مملکت قانون و نیروی انتظامی دارد!

ولی آن شب اگر من جلو نمی رفتم، ناموس شیعه به تاراج میرفت ونیروی انتظامی خیلی دیر میرسید. شاید هم اصلا نمی رسید…

یک آقای ریشوی تسبیح بدست وقتی فهمید من چکار کرده ام گفت : پسرم تو چرا دخالت کردی؟ قطعا رهبر مملکت هم راضی نبود خودت را به خطر بیندازی!

من از دوستانم خواهش کردم که از او برای خرج بیمارستان کمک نگیرند، ولی این سوال در ذهنم بوجود آمد که آقاجان واقعا شما راضی نیستید؟؟ آخر خودتان فرمودید امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز شب واجب است.

آقاجان!

بخدا دردهایی که میکشم به اندازه ی این درد که نکند کاری بر خلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمیکند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین(ع) را امر به معروف و نهی از منکر تشریح نفرمودید؟

مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟

یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابی گری دارند حرف شمارا نمی فهمند؟؟؟یعنی شما اینقدر بین ما غریب هستید؟؟؟

رهبرم!

جان من و هزاران چون من فدای غربتت. بخدا که دردهای خودم در برابر درد های شما فراموشم میشود که چگونه مرگ غیرت و جوانمردی را به سوگ مینشینید.

آقا جان!

من و هزاران من در برابر درد های شما ساکت نمی نشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد بازهم نمی گذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد.

بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت

سر خمَ می سلامت شکند اگر سبویی


+ نوشته شده در یکشنبه 93/1/17ساعت 11:28 عصر توسط شعله صبر نظرات ( ) |



به طه به یاسین حاج محمود کریمی

دوباره بساط طرب شد مهیا
دوباره رسیده شب شور و غوغا

شب می فروشی شب باده نوشی
شب لب نهادن به لب های صهبا

شب هو کشیدن گریبان دریدن
شب پرکشیدن پریدن به بالا

چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما
همه شیعه گردیدم و بی تاب مولا

غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده از خلقت ما
مسیرت مشخص امیرت مشخص مکن دل دل ای دل بزن دل به دریا

که دنیا به خسران عقبی نیارزد
به دوری ز اولاد زهرا نیارزد

و این زندگانی فانی جوانی خوشی های امروز اینجا به افسوس بسیار فردا نیارزد

اگر عاشقانه هوادار یاری
اگر مخلصانه گرفتار یاری

اگر آبرو می گذاری به پایش
یقیناً یقیناً خریدار یاری

بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت؟
چه اندازه در ندبه ها زار یاری؟

به شانه کشیدی غم سینه اش را؟
و یا چون بقیه تو سر بار یاری؟

اگر یک نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سردار یاری

به گریه شبی را سحر کردی یا نه؟
چه مقدار بی تاب و بیمار یاری؟

اگر اشک داری به شکرانه اش … ها
که مست نگاه گهر بار یاری

دل  آشفته بودن دلیل کمی نیست
اگر بی قراری بدان یار یاری

و پایان این بی قراری بهشت است
بهشتی که سر خوش ز دیدار یاری

نسیم کرامت وزیدن گرفته
و باران رحمت چکیدن گرفته

مبادا بدوزی نگاه دلت را به مردم که بازار پوسف فروشی در این دوره ی بد شدیداً گرفته

خدایا به روی درخشان مهدی
به زلف سیاه و پریشان مهدی

به قلب رئوفش که دریای داغ است
به چشمان از غصه گریان مهدی

به لب های گرم علی یا علیش
به ذکر حسین و حسن جان مهدی

به دست کریم و نگاه رحیمش
به چشم امید فقیران مهدی

به حال نیاز و قنوت نمازش
به سبحان سبحان سبحان مهدی

به برق نگاه و به خال  سیاهش
به عطر ملیح  گریبان مهدی

به حج جمیلش به جاه جلیلش
به صوت حجازی قرآن مهدی

به صبح عراق و شبانگاه شامش
به آهنگ سمت خراسان مهدی

به جان داده های مسیر عبورش
به شهد شهود شهیدان مهدی

مرا دائم الاشتیاقش بگردان
مرا سینه چاک فراقش بگردان

تفضل بفرما بر این بنده ی بی سر و پا مرا همدم و محرم و همرکاب سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان

ندیدم شهی در دل آرایی تو
به قربان اخلاق مولایی تو

تو خورشیدی و ذره پرور ترینی
فدای سجایای زهرایی تو

نداری خماری به مشتاقی من
ندیدم نگاهی به صهبایی تو

نداری خرابی به بی تابی من
ندیدم  سبویی به مینایی تو

نداری به کویت ز من بی نواتر
ندیدم کریمی به طاهایی تو

نداری گدایی به رسوایی من
ندیدم نگاری به زیبایی تو

نداری مریضی به بد حالی من
ندیدم دمی چون مسیحایی تو

نداری غلامی به تنهایی من
ندیدم غریبی به تنهایی تو

نداری اسیری به شیدایی من
ندیدم کسی را به آقایی تو

امید غریبان تنها کجایی؟
چراغ سر قبر زهرا کجایی؟

تجلی طه، گل اشک مولا، دل آشفته ی داغ آن کوچه ی غم

گرفتار گودال خونین، گرفتار غم های زینب، سیه پوش قاسم

عزادار اکبر گل باغ لیلا، پریشان دست علم گیر سقا

نفس های سجاد، نواهای باقر، دعا های صادق

کس بی کسی های شب های کاظم

حبیب رضا و انیس غریب جواد الائمه

تمنای هادی، عزیز دل عسکری، پس نگارا بفرما کجایی؟

دلم جز هوایت هوایی ندارد
لبم غیر نامت نوایی ندارد

وضو و اذان و نماز و قنوتم
بدون ولایت صفایی ندارد

دلی که نشد خانه ی یاس نرگس
خراب است و ویران بهایی ندارد

مرا در کمندت بیفکن که دیگر
گرفتار عشقت رهایی ندارد

خوشا آنکه غیر از ظهورت نگارا
شب قدر دیگر دعایی ندارد

ید اللهی و حق بجز دست مشکل  گشای تو مشکل گشایی ندارد

غلام تو ام از ازل تا قیامت
که این بندگی انتهایی ندارد

بیا تا جوانم  بده رخ نشانم
که این زندگانی وفایی ندارد

نگارا نگاهی که جز نوش لعلت
دل زخم خورده دوایی ندارد

بیا تا نمردم به فکر دوا باش
به فکر علاج دل بی نوا باش

کریما، رحیما، رئوفا، عطوفا، نگارا، بهارا، بیا جان مولا

بیا جان زهرا، بیا جان زینب، بیا جان سقا

سحر خیز مکه، سحر خیز کوفه

سحر خیز مشهد، سحر خیز کربُ بلا و مدینه

سحر یاد ما باش، سحر یاد ما باش

 http://bachehayeghalam.ir/audio/imam-mahdi/مناجات-امام-زمان-محمود-کریمی-چشم-امید/


+ نوشته شده در شنبه 92/11/19ساعت 7:0 عصر توسط شعله صبر نظرات ( ) |



کوچه های نوجوانی

                                                                                              بسم الله الرحمن الرحیم

خیلی وقته دیگه حال و حوصله مطلب گذاشتنو ندارم.

چشمم تو صفحه لب تاب سیاهی میره.

اونوختا که کوچیک بودم ، بابام که طلبه بود ، مارو با خودش میبرد تو روستاهای مختلف برای تبلیغ.

یادمه  جشنا و عزاها چه قد زیاد بود !

همه دور هم جمع می شدن .

گل می گفتن و گل می شنفتن.

تموم عشق و عاشقیای دختر پسرای جوون اونجاها لو می رفت.

اسماشون می رفت تو شناسه ذهنی هم محلیا.

تو کوچه خیابونا همه به هم نشونشون می دادن.

بدون اینکه حتی کسی موضوع رو به زبون بیاره خود به خود همه چیز پا می گرفت

با هر بهونه ای جشنی راه میفتاد و تشت و تنبک و داریه ویه دور قمری وسط زنها ،تو اتاقای گرم و پر سر و صدا .

بعدشم دید و بازدید های بی کینه و بی حسادت.

صداقت تو چهره ساده شون موج می زد.

اسمای غلام و رمضون و شعبون و غنبر و حیدر و گل نسا و گلپری وننه سکینه و بی بی مهتاب

کل کل نبود .دروغا زود لو می رفت .دعواها هم زیبا و پر سر و صدا بود .اخر همون دعوا هم ،همدیگه رو بغل می کردن و اشتی و تموم

سر اسباب بازیای زنونه با هم چشم و هم چشمی نداشتن.

مردا غیرتی و پر جزبه بودن .و البته گاهی تند و قلدر.

زنا وراج و ساکت و مادرا یا همون ننه ها پیش همه خونواده عزیز بودن و مظلوم .

مثل ما تو تنهایی و غم ،به لب تاب و پیام رسون پناه نمی بردن

تو همین تهران ،که من دوره نوجوونی خودمو اونجا گذروندم ،گاهی اب نداشتیم ،برقم همیشه می رفت.

دو تا کانال تلویزیون بیشترنبود اونم ساعت 5به بعد.

از خونه برای اوردن اب تا محله های دیگه می رفتیم  تو برف و سرمای گزنده ،تو گرمای ظهر تابستون.

نمی دونم چرا اونقدر گرما و سرما سوز داشت.

نه بخاری گازی بود نه کولر.

کرسی میذاشتیم . شبا زیر کرسی برقی مشقامو می نوشتم .یادش به خیر

با کفشایی که کفی نداشت و زیرش پاره بود کلی راه تا مدرسه پیاده می رفتیم.

برف تو کفشامون اب می شد و یخش تموم بدنمونو کرخ می کرد.

همیشه اخر سال نصف کتابا مون گم می شد.

با این حال نمره هامون خیلی خوب بود.

یادمه هم دوره ای هامون تو کارنامشون دست می بردنو نمره 9 می شد نوزده و نمره 10 می شد 15

بعدشم کلی ماچ و بوس از مامان و بابا ی بیچاره می گرفتن و تو شهریور تازه کاشف به عمل میومد که تجدید شدن

بماند، سختی هاش با خنده ها و بازیهاش همراه بود.

واقعا گاهی نمیدونم . به شادیهای اون دوره غبطه بخورم یا به راحتی های این دوره دل خوش کنم.

و یا به عبارتی ،رنجهای اون دوره ناخوشایند تر بود یا تنهایی های این دوره.

دلم می خواد  خدا یه بار دیگه شادیهای ساده اون زمان رو بیاره تو راحتیهای این مکان.

دلم هوای دوستای ساده دل خودمو کرده

تا یه دل سیر باهم بگیم و بخندیم.

نو جوونی کجایی که یادت به خیر........

 

 

 


+ نوشته شده در سه شنبه 92/10/24ساعت 7:5 عصر توسط شعله صبر نظرات ( ) |



سلام بر تشنه لب کربلا

http://parvazkalam.parsiblog.com/Files/4462fb5d4cc6e6630eba28e586189bb2.gif


+ نوشته شده در شنبه 92/9/16ساعت 11:49 صبح توسط شعله صبر نظرات ( ) |



روز دانشجو مبارک

http://parvazkalam.parsiblog.com/Files/155f75cf7a3578c7319bce44f78a63c4.jpg


+ نوشته شده در شنبه 92/9/16ساعت 11:38 صبح توسط شعله صبر نظرات ( ) |



عالم شدن چه مشکل ،ادم شدن محال است

                                                                                  بسم الله الرحمن الرحیم

علم و دانش نوریست که در دلها تابانده می شود که تو بدانی یک چیزایی هم هست که تو از اونا اگاه نیستی ..

بعضیا یه طوری می گن که ما درس خونده ایم که انگار عالم دهرن

به خودم می گم

تا گوساله گاو شود         دل مامانش اب شود

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

از ابن سینا شعری نقل شده که مضمونش جالبه

اخر عمرش تازه می گه:انقدر علم اموختم که بدانم هیچ نمی دانم

واقعا هم همینطوره

به قول طلبه ها که مثل جالبی دارن :میگن

سال اول طلبگی همه فک می کنن خدان

سال دوم یه کم میان پایین ،می گن پیامبرن باید فکر کرد

سال سوم به امام بودن راضی می شن دلم شکست

سال چارم به بعد می فهمن ،همین که طلبه اند خودش خیلیه هیسسسس

سالای بعد تازه می فهمن چقدر در این دریای علم بی سوادن شرمنده

خلاصه هر چه بیاموزی و هر چند سال که درس بخونی .وقتی عالم می شی که بفهمی هیچ چی نمی دونی گریه‌آور

اون وقت تازه می فهمی چرا می گن                          

                                                            زگهواره تا گور دانش بجوی 


+ نوشته شده در شنبه 92/9/16ساعت 11:29 صبح توسط شعله صبر نظرات ( ) |



کربلا خود عاشقیست

http://parvazkalam.parsiblog.com/Files/5b28afbb56b5e4f613d7af09c648c406.jpg                                                 


+ نوشته شده در شنبه 92/8/25ساعت 2:10 عصر توسط شعله صبر نظرات ( ) |



ببار ای اسمان اشک مجنون که لیلی تشنه یک قطره اب است

غمخانه دلم با غبار سیه فام اندوه  پیوندی اسمانی دارد

 کوچک شده ام انقدر که دیگر خودم را نمی بینم

مثل قطرات باران که از ارتفاع سپهر ناگاه به پهنه خشک  کویر می پاشند  و محو می شوند

 همه بناهای ارزو که من معماران مست خود را مجبور به ساختنشان کرده بودم خراب شده .

چشمم خونبار است و می دانم ، فریاد سکوتم را کسی نخواهد شنید

گلپونه های غم ،دو طرف جاده خستگی رو ییده اند

ضربتی رعد اسا باید و شکافی عمیق و  جراحی کاردان تا عقده های خاموش قلبم را از تکه های شکسته احساسم جدا کند.

ای شمشیر ها فرود ایید تا قلبم را به هیجان رنگینتان بسپارم

  سالها بار غم عجیبترین موجود خلقت را به دوش کشیده  و تکانه های زندگی را در ملودی زمان سروده

نمی دانم صدایش تا کجاها می رسد

ایا گوش کهکشان غرش برق اسای گریه را می شنود .

 کلمه ،واژه و سرود همه  دست به دست هم داده اند

،تاجمله ای  سرشار از امید در رگ احساسم تزریق کنند

و مرا از رنج زندگی برهانند

 

کم کمک می رسد :

ندای جبراییل،

وقتی بر لب عصاره انبیا، شربت شیرین وحی می چکاند:

 

ان مع العسر یسرا

فان مع العسر یسرا

زمزمه ها کار خود را می کنند

و من رود ها را می پیمایم

سنگها را می شکنم

راه می گشایم

اقیانوس در انتظار من است

.

 


+ نوشته شده در یکشنبه 92/7/21ساعت 11:8 عصر توسط شعله صبر نظرات ( ) |



....

خواب را بیاورید تا در چشم خود زندانیش کنم

همبند شدن دو دشمن در یک بند تماشاییست


+ نوشته شده در سه شنبه 92/7/2ساعت 12:42 صبح توسط شعله صبر نظرات ( ) |



<      1   2   3   4      >